ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

سه‌شنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۷

با سلام ...

توقع

توقع، گهی مثبت و گاهی بانی کبر و گستاخی، یکی از مهره‌های حرکت بشر هست. سرچشمه توقع تربیت و اتفاقات پیرامون زندگی شخصی و اجتماعی می‌باشد. توقع زیادی و آنهم بدون دلایل موجه فقط بنا بر بودن و بر پایه "خون" سرانجامی سیه دارد که بهترین مثالش آلمان نازی و جنگ جهانی دوم می باشد. بی توقعی هم منجر به بردگی و بندگی و کنیزی می‌شود.

حال یک مثال از جامعه آلمان و یکی از دو مهره اصلی سیاست نگهداری وضعیت موجود (نان و بازی) که من شاهد عینی‌اش هستم: فوتبال!

مردم آلمان افرادی بودند با توقع، بخصوص در فوتبال. هروقت آلمان گل می‌زد ترقه می‌ترکاندند اما خوشحالی و شادمانی خیابانی فقط فقط اگر اول ... قهرمان جهان یا اروپا ... می‌شدند. یعنی همان جشن و شادی که انگار تیم ملی ایران مسابقات مقدماتی جام جهانی ببرد. گستاخ و متکبر. اگر سه هیچ می‌بردند زر می‌زدند که می‌بایستی بیشتر گل می‌زدند و یا قشنگتر بازی می‌کردند. هیچ انتظاری غیر پیروزی نبود و فقط قهرمانی لایق جشن و سرور. سال‌ها گذشت و باخت‌ها آمدند و توقع چنان پایین آمد که از دید من خیلی مثبت بود و چنین شد که ۲۰۰۶ برای سوم شدند جشن گرفتند و خوشحالی کردند که من با دهن باز و تعجب گفتم دمشان گرم ... اما چند پلک زدن بعد و جام اروپا ۲۰۰۸. بازی اول را بردند و خیابان شلوغ و ماشین‌ها بوغ! بعد از دوازده سال اولین پیروزی در جام اروپا ... چرا نه ... بعد بازی با اتریش و بازی که ۱۵ سال پیش با توجه به رسیدن به یک چهارم و با یک گل بسیار زیبا از بالاک (تنها صحنه قشنگ بازی) فقط باعث شرم و عصبانیت می‌شد: این چه بازی بود ... چقدر ضعیف ... از دو متری به دروازه خالی گل نزدیم و ... و ... و ... . اما اینروز: فریاد و آلمان و آلمان و بوق و جرقه و ترقه. دلم برای آلمانی‌ها سوخت. اینقدر کم توقع. اینقدر کم‌بود که با یک بازی ضعیف و بد و پیروزی بزور (قیافه بالاک هنگام شوت) و رسیدن یک چهارم، چنان خوشحالی کنند که انگار ... بگذریم این کم و بی‌توقعی را امروز در کل مسائل در جامعه آلمان می‌توان مشاهده کرد.

من هم بخاطر وقت کم تعداد پست خود و خواندن وبلاگ​ها و اخبار را کمتر کرده بودم و حالا با اينکه کمی بيشتر وقت دارم اما بخاطر پايين آمدن توقع تعداد پست​ها کم و کمتر می​شود. همين هم ميخواستم بعد از بازی اول آلمان پست کنم و فردا و پس فردا کردم و نزدیک بود امروز هم ساکت بمانم ( ... صدها نوشته ديگر هم از قسمت بعدی دسيسه برج​های دوقولو تا در مورد اتم و انرژی اتمی کامل و نصفه نوشته شدند اما فعلا فقط روی کاغذ و تيکه کاغذ و پخش پلا در روی ميز تحيرير و کشوها و جيب​ها و کيف​ها ... که خیلی هم اهمیت روزیش را دیگر از دست دادند ، بماند تا چه بلایی سرشان بیاورم ... ) .

اميدوارم کمی توقع خود را بيشتر کنم و توقع آلمانی​ها به حد مناسب برسد (مانند تابستان ۲۰۰۶) چونکه اصلا حوصله ندارم دلم برايشان بسوزد.

سرآخر يک نکته ديگر ورزشی (جامعه​ای سياسی): در اين چندين سال وقتی ورزشکاران از عيسی، خدا، حسين، ابولفضل و ... سخن می​بردند کم کم معلوم شده بود که از کدام مواد يا اعمال خلاف (از دوپینگ تا باج به داوران) برای بردن مسابقه و «پیروزی» استفاده می​شود و هرچه اصرار بيشتر که به خواست عيسی، خدا و ... بود مصرف مواد و عمل خلاف حتمی​تر و بيشتر. اما خوب حالا يک مواد تازه به بازار آمده؟؟​يک تاکتيک جديد ... مثلا کنترل توپ از راه دور ... بيهوش کردن طرف مقابل با ادامه حرکتش ... يا منظور از اين که «زينب» بازی برد، چی بود!؟

۱ نظر: