ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

جمعه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۳

با سلام ...

به کجا داریم میرویم؟ وقتی علم کالا شود!

بعد ازینکه دادگاه قانون اساسی آلمان راه را برای پولی شدن دانشگاه ها باز کرد، صدای یکی از ابرمردان اقتصاد آلمان بلند شد:
"پانصد یورو بعنوان شهریه کم هست، بایستی خیلی بیشتر باشد تا دانشگاها با دانشجویان مثل یک مشتری رفتار کنند."

مثل اینکه بزودی در آلمان هم باید علم رو کیلویی خرید.
وقتی دانشجو مشتری باشد و علم و هنر و فرهنگ به کالا تبدیل شوند یا بهتر و درستتر بگویم به کالا تقلیل یابند ...


توجه توجه:
هنوز خواستار آزادی آرش و مجتبی و دگر زندانیان سیاسی هستم و تقاضای دستگیری و مجازات آقای مرتضوی دارم.


گزارشگران بدون مرز "انتخاب بهترین وبلاگ مدافع آزادی بیان" را براه انداختند و از همه دعوت به شرکت کردند. لینکش در ستون وبگردی (سمت چپ) هست.

دوستان دو تومار برای اعلام مخالفت خود با حمله آمریکا براه انداختند که لینکهایشان در ستون مخالفت و پتیشین موجود میباشد.
البته من آنی که در قصمت پتیشین هست امضاء نمیکنم چونکه دقیق نیست و میشود بعنوان حمایت از قمحوری استنبات شود.



دوستی سوال کرد:
"دوست عزیز اگر بین اقای بوش و دجالی مثل خامنهای فرق نیست پس میشه بگی یک ادم هوچی مثل اقای مایکل مور چطوری هنوز سرش روی تنش فرض کن این اقا ایران بود باز هم بین بوش و خامنهای فرق نیست واقعا در عجبم کاش تمام شباهتها همینطوری بود."

خیال کردم به این سوال جواب دادم. ببین دولتمردان آمریکا در دهه 50 و 60 کم فیلمساز و روزنامه نگار و نویسنده آزار و اذیت و به زندان و انهم فقط بخاطر افکارشان نینداختند و یا بقول معروف "خودکشی" نکردند (وقتی روزنامه نگاری با البسه در وان حمام که پر از آب بود، کشته پیدا میشد و قبل از هر پژوهشی رسانه های وابسته فوری پخش میکردند که خودکشی کرده، همه میدانستند که بدست سازمان سیا بقتل رسیده). دادستانهای مخوف تر و بیرحم تر از مرتضوی داشتند و
تنها فرق "آمریکا" و "ایران" درین هست که مردمش آنقدر در مقابل‌شان ایستادند و برای حقوق خود مبارزه کردند تا مامورین و مزدورین در اونیفرم و شخصی ملایمتر و مجبور به مسالمت تقریبی شدند.

بهرام جان جواب سوالت را داده بودم. فرق بین این "رهبر" و ان "رهبر" نیست بلکه این ما هستیم که باعث این فرق میشویم.

بعدش هم تاکتیکی که مایکل مور یا روبرت انتون ویلسون بکار بردند این بود که خودشان خود را جدی نگرفتند و خود را یک دیوانه به عموم معرفی کردند وگرنه آنها هم به سرنوشت مومیا دچار میشدند.




کمی از آلمان:

قبل از واژگونی بلوک شرق، در آلمان غربی، دانشگاهای دولتی بطور کل مجانی بود و دانشجویان نیازمند، ماهانه پولی برای معاش خود میگرفتند که نبایستی پس میدادند. کاهم میکردند نبایستی برای صندوق بازنشستگی پولی میدادند و در ضمن هفت سال برای بازنشستگی حساب میشد. قشرهای دیگر هم مزایایی داشتند که بینظیر بود و با اینهمه خرج برای مردمی که نداشتند و کم داشتند، ثروتمندان ثروتمندتر شدند و حقوق حقیقی (حقوقی که ارزشش بر پایه توان خرید میباشد و نه مقدار. برای مثال با اینکه در همان مدت حقوق کارگران هم افزایش یافت، اما حقوق حقیقی کارگران 13% کمتر شد، یعنی با اینکه بیشتر میگرفتند، کمتر میتوانستند باهاش خرید کنند) قشرهای بالا هم 66% افزایش یافت.
بعد از سرنگونی بلوک شرق و خیال از بین رفتن "ویروس مساوات" اشخاصی که مجانی به دانشگاه رفتند و از صندوق عموم تازه بهشان پول هم داده شد، شروع به تعویض قوانین کردند. کمکهای مالی باید پس داده شود که هیچ بلکه دانشگاه قرار هست پولی شود. یعنی اگر پولدار نباشی و نیاز به پول داشته باشی، وقتی درست تمام شد چنان مقروضی که ناچاری سرت را پایین بیندازی و حرف گوش کنی و اعتراض نکنی تا کار بهت بدهند و تو از بار قرض بیرون بیایی. البته اگر برای خرید ماشین و خانه و ... قرضهای دیگر نگیری و در نظام نوین برده داری گیر نیفتی.
سکوت محض و همکاری در چپاول و نابودی طبیعت تا قروضی که بجای کم شدن، افزون میابد بتوانی بدهی.

0 بیان و اندیشه:

ارسال یک نظر