...
با عرض معذرت
...
هم از غیبت بیخبر و هم از تلگرافی
...
قبل از قطع ارتباط میخواستم بگویم:
واقعیت تخیلی هست که تجسم میکنیم!
پس تصور کن،
و بقولش حتی اگر جرم باشد!
...
گفتم حالا بگذارم فردا
....
عجب فردایی بود، دو تا سه هفته طول کشید
...
چشمام بزور باز هست،با اجازه فعلا مرخص میشوم و از فردا دوباره در خدمتم
....
البته امیدوارم این فردا، یکروز بیشتر طول نکشد ..البته اگر بیشتر طول کشید نگران نباشید :-)
...
واقعا شرمنده و خیس عرق ز خجالت
...
آخرای تابستان
حیف که بعد از اینهمه روز، و برقراری ارتباط توان خواندن و سرزدن و جواب دادن و فضولی کردن نیست و تازه بعد از این تابستان فکستنی چه آفتابی امروز هست و من دارم چرت میزنم
...
فقط میخواستم بگم هستم و گر گم هم بشم برمیگردم
...
برم که تابحال دراز کشیده روی صندلی دانشگاه پشت کامپیوتر ننشسته بودم و همین چند دقیقه هم کافیست (منظور دراز کشیده روی صندلی نشستن :-)
...
پس بزودی ... شاید هم دیرتر ؛-)
0 بیان و اندیشه:
ارسال یک نظر