کمی بیش از سه دقیقه
ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۵
با سلام ...
ذوقها
تابستان تمام شد و آفتابی ماند و برگ درختها هنوز سبز. ناگهان بدون پاییز زمستان شده. برگها رو به زردی و هنوز نریخته، سرمای زمستان شروع به وزیدن کرده است. داخل ایستگاه و باد بدنبال. داخل قطار و جای گرم نشستن. بغلش کرده بود و هی سرش را ماچ میداد. قطار حرکت کرد. نیموجبی ناگهان بلند شد و به سمت در دوید. روی نوک پایش بلند شد و دستگیره را با نوک انگشتش گرفت. چهرهاش از ذوق نورانی شده بود چنانکه زمستان را تابستان کرد، داشت کیف دنیا را میکرد که میتوانست بزودی در را باز کند. کودکی ... چه ذوقی میکردیم وقتی زمستان میشد، و الآن!؟ عجب سردی شده ... یا بهتر بگویم، عجب "سردی" شدیم ...
کمی بیش از سه دقیقه
کمی بیش از سه دقیقه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
خوش به حالتون اینجا هنوز تابستونه
پاسخحذفیخ زدیم
پاسخحذفآرمين جان، جسارته. اما ذوق درسته، نه ذوغ.
پاسخحذفحالا نکنه با خودت بگی اين امين ملّانقطهگيره و فقط تو نوشتههای من میگرده دنبال اشتباهات!!! باور کن من نوشتههات رو با دقت و لذت میخونم. اما حيفم مياد که مطالب مفيدت با تک و توک غلطهای املايی معدود خراب شه. ياعلی اداش
پاسخحذف