ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

دوشنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۵

با سلام ...

ذوق​ها

تابستان تمام شد و آفتابی ماند و برگ درخت​ها هنوز سبز. ناگهان بدون پاییز زمستان شده. برگ​ها رو به زردی و هنوز نریخته، سرمای زمستان شروع به وزیدن کرده است. داخل ایستگاه و باد بدنبال. داخل قطار و جای گرم نشستن. بغلش کرده بود و هی سرش را ماچ می​داد. قطار حرکت کرد. نیم​وجبی ناگهان بلند شد و به سمت در دوید. روی نوک پایش بلند شد و دستگیره را با نوک انگشتش گرفت. چهره​اش از ذوق نورانی شده بود چنانکه زمستان را تابستان ​کرد، داشت کیف دنیا را می​کرد که می​توانست بزودی در را باز کند. کودکی ... چه ذوقی می​کردیم وقتی زمستان می​شد، و الآن!؟ عجب سردی شده ... یا بهتر بگویم، عجب "سردی" شدیم ...


کمی بیش از سه دقیقه

۴ نظر:

  1. خوش به حالتون اینجا هنوز تابستونه

    پاسخحذف
  2. آرمين جان، جسارته. اما ذوق درسته، نه ذوغ.

    پاسخحذف
  3. حالا نکنه با خودت بگی اين امين ملّانقطه‌گيره و فقط تو نوشته‌های من می‌گرده دنبال اشتباهات!!! باور کن من نوشته‌هات رو با دقت و لذت می‌خونم. اما حيفم مياد که مطالب مفيدت با تک و توک غلط‌های املايی معدود خراب شه. ياعلی اداش

    پاسخحذف