ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
جمعه، تیر ۱۴، ۱۳۸۷
با سلام ...
متاسفانه عکسی از جشن و شادی فوتبال نگرفتم اما از مسابقات واليبالساحلی در برلين. فعلا اينيکی را بگيريد تا آلبوم آماده شود. البته ايندفعه امکان دارد خيلی بيشتر طول بکشد. چونکه میخواهم آلبوم را به زبان پیاچپی بنويسم و چندين ماه پيش فقط دقايقی در چند کتاب آموزشی برای تازهکاران ورق زدم و اين صفحه درست کردم، که در اصل فقط تبديل صفحات قدیمی اچتیامال به پیاچپی بود و در اصل از تمام مزايای پیاچپی استفاده نکردم. البته اگر وقت خودآموزی نشد، به همان روش نيمهنيمه آلبوم مسابقه امسال را درست خواهم کرد.
کمان سرويس
متاسفانه عکسی از جشن و شادی فوتبال نگرفتم اما از مسابقات واليبالساحلی در برلين. فعلا اينيکی را بگيريد تا آلبوم آماده شود. البته ايندفعه امکان دارد خيلی بيشتر طول بکشد. چونکه میخواهم آلبوم را به زبان پیاچپی بنويسم و چندين ماه پيش فقط دقايقی در چند کتاب آموزشی برای تازهکاران ورق زدم و اين صفحه درست کردم، که در اصل فقط تبديل صفحات قدیمی اچتیامال به پیاچپی بود و در اصل از تمام مزايای پیاچپی استفاده نکردم. البته اگر وقت خودآموزی نشد، به همان روش نيمهنيمه آلبوم مسابقه امسال را درست خواهم کرد.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
در بلاگ نیوز لینک داده شد
پاسخحذفکاش زودتر می گفتی تا از نزدیک تماشا کنم ، حیف موضوعاتی اینچنینی ست که در تصویر نظاره گر باشم
سلام
پاسخحذفوالیبال ساحلی ! خوب بروید در همان سالن بازی کنید اینقدر هم افتاب نخوره به پوست نرم ونازکتون وبدنتون منبسط بشه واینقدر کش بیاد
salam.wow
پاسخحذفسلام
پاسخحذفلااقل یه + 16 یا 18 میذاشتین بغل عکس که ما وضومان باطل نمیشد سر صبحی
اهری
آرمین عزیز
پاسخحذفنه برار
فعلا که از صدقه سری هوای گرم ، تمام خیابانها شده مد والیبالیستهای ساحلی
«زندگی» / با شدتی وحشیانه و جنون آمیز،/ آن چنان که قلبم را سخت به درد آورد، / آرزو کردم ای کاش هم اکنون همچون مسیح، / بی درنگ، آسمان از روی زمین برم دارد. / یا لا اقل همچون قارون ، زمین دهان بگشاید / و مرا در خود فرو بلعد، / اما ... نه، / من نه خوبی عیسی را داشتم و نه بدی قارون را. / من یک « متوسط ِ » بی چاره بودم و ناچار،/ محکوم که پس از آن نیز «باشم و زندگی کنم»./ نه، باشم و زنده بمانم./ و در این «وادی حیرت ِ» پر هول و بیهودگی سرشار، گم باشم. / و همچون دانه ای که شور و شوق های روییدن در درونش / خاموش می میرد و آرزوهای سبز در دلش می پژمرد، / در برزخ شوم این «پیدای زشت» / و آن «ناپیدای زیبا» خرد گردم. / که این سرگذشت دردناک و سرنوشت بی حاصل ماست. / در برزخ دو سنگ این آسیای بی رحمی که ... / «زندگی» نام دارد! == شریعتی
پاسخحذف