غير از فروش اسلحه و مهمات و وسايل يدکی با کمک کشتی های دانمارکی، در زيرِ نشانِ » بلو پايپلاين« "blue pipeline" اسرائيلی ها کار های ديگر هم انجام ميدادند. در زمان جنگ موساد خلبانان ايرانی را در آلمان تعليم ميداد. رابطه توسط BND (سازمان اطلاعاتی آلمان) برقرار شده بود. اين ارتباط توسط کارمندان ميانه برقرار شده بود که هم بخاطر بالا رفتن از پله های قدرت انگيزهء بيشتری داشتن و هم روئسا بخاطر ندانستن ماجرا ميتوانستند وجدان سياسی راحتی داشته باشند (اينها بدون قرمز شدن بگند مرگ بر اسرائيل و انها بدون شکم درد گرفتن بگند که فلان کشور خيلی خطرناک است و ما بايد در ساختن اسلحه بيشتر افراط کنيم و ...).
نيروی هوايی ايران اکثرا هواپيما های آمريکايی از مدل فانتوم داشت که چند سال قبل تر هم مهمترين هواپيمای جنگی در اسرائيل بودند. چونکه برای ايران مهم بود که افرادشان در يک محيط مطمئن تمرين کنند و وسايل يدکی گير بياورند، اسرائيل بکمکشان با کمال ميل آمد و آلمانيها را بعنوان واسطه قرار داد تا ايرانيها به خودش رو نياورند که شخصا شيطان صهيونيست به کمکشان آمده. خلبانان ايرانی در مکانها مختلف در استان شلسويگ-هلشتاين "Schleswig-Holstein" توسط خلبانان اسرائيلی تعليم ميديدند. در دو فرودگا با دو چسنا "Cessna" تغير بنا داده شده مشق پرواز ميکردند و در يک فرودگاه سوم توسط پنج سيمولاتور(simulator) که فقط برای ايرانيها از اسرائيل آورده بودند، تعليم داده ميشدند.
همزمان وسايل يدکی برای نيروی هوايی از طريق زمينی از بندر های ايتاليا تا آلمان و سپس دانمارک حمل و نقل میشدند تا بعد با کمک کشتيهای دانمارکی به ايران فرستاده شوند. بقيه وسايل يدکی ديگر و اسلحه و مهمات مستقيم با کشتی های اجاره شده توسط اسرائيليها از اسرائيل به بندر های دانمارک آورده و بعد در کشتیهای دانمارکی بار ميشدند و راهی ايران ميگشتند.
نيروهای اطلاعاتی شلسويگ-هلشتاين هم از ماجرا باخبر بودند اما باکی نداشتند تا وقتی که تعلم و تمرين برای عمليات تروريستی در استانشان استفاده شود و پول در خزانه خصوصی شان ريخته..
اين بود اندکی از ماجرا که به نام Blue Pipeline معروف بود و شد.
منبع: victor ostrovsky «the other side of deception» به آلمانی »Geheimakte Mossad«
و يک دسيسه ديگر:-)
ديروز در يک دسيسه، سيا، موساد و واواک با کمک به.ان.ده. و دگر سازمان های جاسوسی الاهی با يک ماموريت خدايي، سعی کردند توسط قدرت طبيعت جلوی هول های من را بگيرند. ديروز هنگامی که از زير چندين درختان ميگذشتم يک طوفان شروع وشاخه درختان شکسته و يکی از روبه روی من گذشت و عينکم را با خود برد و من را بدون ديد در يک طوفان گذاشته و راهی که من بلد بودم با درختان سقوط کرده بستند. و من بدون اينکه بتوانم خوب ببينم از راه های بسته از نيمه راه و ميان راه و تقريبا گمراه و کور کورانه با دور های قمری و شمسی بالاخره يک ايستگاه مترو پيدا و به سلامتی به خانه رسيدم. با اينکه چند ماه پيش توسط يک ترور توپی توسط يک خودی آنيکی عينکم را شکستند، من يک عينک قديمی و دسته شکسته را پيدا و مرمت کردم و نيمه کور(آخه شمارش خيلی کمه) به گفتار و نوشتار خود ادامه ميدهم و ميگويم که هيچ نيرويی اعم از غيبی و آشکار و هيچ فرد و نا فردی و مسعود و سعيدی نميتواند جلوی من را گرفته و مرا وادار بسکوت کند!!!!!!!!!!!!!!!
قابل توجه دوستان کنجکاو به لحظه قبل از مرگ: ميگويند که قبل از خطر مرگ زندگی آدم از جلوی چشماش ميگذره. يک چيزهايی از جلوی چشمام گذشت اما چونکه عينک نداشتم و بدون اين وسيله تقريبا کور هستم، نميتونم بگم چی بود.
بدون شوخی خيلی شانس آوردم. اگر عينکم را اون شاخه با خودش نميبرد و من وانميستادم و براهم ادامه ميدادم، چند قدم جلوتر درختی که افتاد منو با خودش ميبرد. با اينکه از چپ و راست شاخه ميباريد و درخت به زمين ميخورد و چندتا شاخه به سر و کله من خوردند حتی خراش هم برنداشتم. فقط عينکم رفت و سيمهای دينام دوچرخه ام پاره شد.
اگر اتفاقی روی نداد و توطئه ای پيش نيومد و اين عينکم هم از دست نرفت، بزودی:
دسيسه ورلد ترد سنتر - قسمت سوم
غافلگير توسط اراذل خانگی
به اميد خوش شانسی برای دوستان و عقل و فهم برای ناآگاهان گمراه که گول يک مشت اخمق و نادانِ خودپرست و مالپرست را خورده اند
آرمين گيله مرد
ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
سهشنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۲
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 بیان و اندیشه:
ارسال یک نظر