من استقلال ايران را خواهانم و بقای اعتبارات کشور را طالبم. آسايش ايرانی و همه ابنای بشر را بدون تفاوت دين و مذهب شايقم ...
ما بشرافت زيست کردهايم و با شرافت مراحل انقلابی را طی کردهايم و با شرافت خواهيم مُرد ...»
ميرزا کوچک
قرار بود که اوايل سال آينده (۲۰۰۴) دربارهاش در مجلس برلين تصميم بگيرند و بعد به آن رای مثبت دهند. درباره کم کردن بودجه دانشگاههای عمومی سخن میگويم. آن روز من برای نوشتن يک برنامه و حل کردن چند مسئله قرار داشتم و خبر نداشتم که نشست مجلس را زودتر از قرار معمول گذاشتند (اول بايستی مديريت دانشگاهها به قرارداد جديد رای بدهند و سرآخر مجلس شهر). همينکه به دانشگاه رسيدم، ديدم که همه جا پر از پوستر و اعلاميه هست بدين مضمون که سر ساعت ۱۱ جلوی درب اصلی ساختمان مرکزی جمع شويم تا يک تظاهرات به راه بیاندازيم. واقعا همه جا اعلاميه را زده بودند، تا همه کس آن را ببيند. اما من ديدم که دانشجويان بیخيال و بیتفاوت از کنارش رد میشدند و حتی نگاهی هم به آن نمیکردند. رفتم سر قرار، و قضيه را به آنها هم گفتم. گفتند : بله ! ديديم و میدانيم که خيلی هم مهم است، اما ... (بهانههای آشنا) . گوسفند و مورچه.
خلاصه ساعت ده و نيم ميشود و من بطرف ساختمان اصلی حرکت ميکنم. عدهای جمع هستند. تقريبا ۱۰۰ تا ۱۵۰ نفر. اکثرا دو دل (چون وقت نبود که اجازه بگيريم)، چند نفری میرويم توی خيابان. بقيه نمیآيند و ماشينهايی هم که نگه داشته بودند، میبينند که ده نفر بيشتر به خيابان نيامده و بقيه هم نخواهند آمد، پس گاز میدهند و حرکت میکنند و ما هم مجبور میشويم به عقب نشينی. خلاصه قرار میشود برويم و سعی کنيم عده بيشتری جمع کنيم و ساعت دوازده شروع به تظاهرات کنيم. ساعت دوازده ۳۰۰ تا ۵۰۰ نفر جمع میشوند و فوری خيابان اشغال میشود. از پليس خبری نيست. بعد از يک ربع راهپيمايی پليس با سروصدا به خيابان میريزد. بعد از گفتگوی کوتاهی با پليس، به ما اجازه ميدهند تا نزديکی مجلس شهر، مکانی بنام Potsdamer Platz، تظاهرات کنيم. بالاخره رسيديم، فردی که اجازه را گرفته بود، پايان تظاهرات را اعلام ميکند و ميگويد هرکس دوست دارد میتواند هرجا دلش میخواهد برود. دست جمعی بسوی مجلس سرازير میشويم. جلوی مجلس را بستهاند و عدهای پليس هم منتظرند. کنار خيابان بسته و روبروی مجلس پارکينگ سر بازی هست و همه به آنجا میرويم و شعار و سوت و سرو صدا آغاز می شود.
پليس ضد شورش (باطومکشها) از راه ميرسد، ...
ادامه دارد ...
آرمين گيله مرد - دسامبر ۲۰۰۳
ويرايش عاقلانه!
0 بیان و اندیشه:
ارسال یک نظر