ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۳

با سلام ...

فنون دمکراسی ظاهری غربی

(ديکتاتوری بيخيالان):
بالاخره بجان هم افتادند و پليس هم کم کم خود را آماده برخورد با معترضين ميکند. چندی پيش گفتم که احزاب با هم کنار آمدند تا يک تظاهرات براه بیندازند یا بقول خودشان با هم براه بیفتند. بخاطر همین فقط یک نفر یا یک گروه اجازه ميگيرد و همه در همان تظاهرات شرکت ميکنند. ايندفعه قرار بود آخر تظاهرات و سخنرانی در پشت دروازه براندنبورگ و نزديکی مجلس آلمان روی دهد. پليس برای سخنرانی در آن محل به دو ماشین بلندگو مجوز ميدهد و متقاضی مجوز هم خواسته یا ناخواسته قبول ميکند. وقتی تظاهرات به پايان ميرسد دو ماشين به ميدان می آيند و يکی خداحافظی ميکند و ميرود. دو ماشينی که در ميدان بودند به هم وصل بودند و سخنرانی شروع شد. ناگهان صدای آژير پليس از پشت رسيد و طبق معمول مردم به طرف صدا تا بتوانيم هماهنگ جلوی خشونت پليس را بگيريم (وقتی تعداد زياد باشد، پليس آرام عمل ميکند و قوانين را رعايت ميکند البته اگر افراد حاضر مسالمت آميز باشند) که متوجه شدم که يکی از اين گروهان که اجازه نداشت ماشينش را داخل معرکه کند، ميخواست خارج از صحنه سخنرانی کند که پليس هم اصرار: نه! با اينکه هيچ دليلی نداشتند، که خيابان خلاصه بسته بود. پليس ميريزد داخل ماشین و کل ماشین را میرباید. تمام جمعيت بجز عده کمی که هنوز نپیوسته بودند بدنبال ماشین براه می افتند و از کنار و لابلای پليس که جاده را بسته بودند داخل محاصر ميشوند اما جمعيت آنقدر زياد بود که پليس دخالت نميکند. فوری اسم و رسم سخنرانان را مينوسيد و آنان را ازاد ميکند و همگی با هم بطرف مکان اصلی براه می افتيم. تا ميرسيم ناگهان يکی از پشت بلندگو تظاهرات را تمام اعلام ميکند و خواهش و تمنا که مردم بخانه برويد !!!؟؟؟ دو نفری که دستگير شده بودند و پليس نگذاشت حرفشان را بزنند، اکنون "همراهشان" نگذاشتند و تا آنها پشت بلندگو آمدند، دم و دستگاه را خاموش کردند و بعد بجان همديگر افتادند و این به اون خائن گفت و اون به این که تقصیر تو هست اگر در جنبش جدايی بیفتد و ... . امان از دست این روئسا و دبیران فرقه ها که جز محافظه کاری هیچ عمل ديگری بلد نيستند. رفتارشان بطور وضوح نشان ميدهد که خواستدار ماندن وضع موجود هستند تا مردم ناراضی باشند و به فرقه شان بپیوندند و خودشان قويترين ترمز تغيرات هستند. با این حرکات جاه طلبی خود و یا مامور بودن خود را نشان ميدهند و مردم را نااميد کرده. اخه تا کی محافظه کاری و جاه طلبی؟؟ بیشتر از سرمايه سالاران این اشخاص به جنبشهای مساوات و مواسات طلب صدمه زده و بزرگترين ترمز برقراری عدالت اجتماعی هستند. از ديد من خوسته یا نخواسته و دانسته و یا ندانسته مامور سرمایه و دولها هستند. خیلی خر هستند اگر خیال میکنند اکثریت شرکت کنندگان بدنبال آنها براه افتاتند يا براه خواهند افتاد! بگذريم.
وقتی جمعیت پراکنده شد و هنگامی که پليس اولین اختاریه رو ميداد، نگهان سبزجامگان ريختند و يکی را دستگير و دوباره شلوغ شد. بعد از آزاد کردن شخص دوباره مردم رفتند و يک مشت بیشتر نماند که سومين اختاريه هم داده شد و با سگ ريختند تا مردم را پخش کنند. من هرچی نگاه ميکنم (از وقتی که منو يکبار بخاطر تجمع غيرقانونی مجبور کردند صحنه را ترک کنم، هميشه اینجور مواقع تنهایی ميروم يک گوشه که تجمع نکرده باشم و بتوانم تا آخر جريان شاهد باشم) غير از پليس کسی را نميبينم و هميشه در دروازه براندنبورگ بیش ازاین جمعيت، جمع هست!
سرآخر همه با شعار ما برميگرديم رفتند و من هم سوار دوچرخه و خواستم از دروازه بگذرم که پليس مجهز و سگش برگشتن و چنان نگاه کردند که من اول ترمز و بعد مثل یک بچه خوب و موأدب و با نزاکت و حرف گوش کن اول ازش اجازه گرفتم و یارو اجازه داد اما راه نداد. من هم از کنارش رد شدم بدون اينکه بهش برخورد کنم. بعد بایستی از دوتا سنگر پليس ديگر هم بگذرم اما این خیابان هرروز سنگر و بسته هست بخاطر اينکه سفارت انگليس در آنجا قرار دارد. حال انگاری با این قیافه مشکوک و مرموز و ... از اینهمه سنگر گذشتن کافی نبود که جلوی دفتر حزب سوسیال دمکرات که شش عدد ماشین پلیس و 24 تا 30 پلیس محافظش بودند، پنچر ميکنم. من 5 سال بود که پنچر نکرده بودم اما درین دو هفته اخیر این سومین بارم بود... امان از دست دسیسه بازان صهیونیست عمامه دار آمريکا :-)

0 بیان و اندیشه:

ارسال یک نظر