وارد میشوم. بیست دقیقه دیگر تعطیل خواهد شد. خانمی در پشت صندوق مشغول به کار هست و مردم صف کشیدند. خانمی دیگر پشت میز بکار هست و مردم صف کشیدند. توی صف وامیستم. تلفن زنگ میزند و این دو خانم مشغول و صفوف طولانی. یارو یک گوشه روی صندلی نشسته و دیوار را نگاه میکند گاهی ناخنش را میجود و تلفن همچنان زنگ میزند. و گاهی برمیگردد و شلوغی را نگاه میکند، سرش را تکان میدهد و تلفن همچنان زنگ میزند. خانم مشغول بکار تلفن را نگاه میکند، صف را نگاه میکند، یارو را نگاه میکند و میخندد. تلفن همچنان ناله میکند. دو دقیقه دیگر تعطیل خواهد شد. یارو بلند میشود و میرود و تلفن همچنان زنگ میزند!!!
0 بیان و اندیشه:
ارسال یک نظر