ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام

چهارشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۳

با سلام ...

دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت بيست و چهار

گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر در مورد آرش سیگارچی و اسمای وبنویسان دستگیر شده:
حکم غير عادلانه آرش سيگارچی : سر کوبی بی حد و مرز آزادی بيان در ايران
(...)
رای اين دادگاه اصولی ترين پايه های مقررات بين المللی و محاکمه منصفانه را پايمال کرده است.
اين دادگاه به طور غير علنی و در پشت درب های بسته و بدون حضور وکيل مدافع اين رای را
صادر کرد. حتی حضور سيگارچی در اين محاکمه مشخص نميباشد.
(...)

دعوت به همياری در کارناوال 8 مارس

وب نگار در بند - به اسارت محمدرضا نسب عبداللهی اعتراض کنیم


دسيسه مرکز تجارات جهانی قسمت بيست و چهار

دسیسهء جهانی القاعده-بن لادن قسمت اول

القاعده و شبکه تروریستی خطرناکش چه شدند و کجا هستند؟؟؟ فوری بعد از فاجعه ۱۱ سپتامبر و معرفی دسیسه "بن لادن" توسط دولت آمریکا و رسانه‌های وابسته به مردم جهان، شبکه تروریستی "القاعده" هم معرفی شد، تروریستانی که در تمام جهان در انتظار دستور حمله به "آزادی" مردم جهان و به خاک و خون کشیدن "بیگناهان" با مسلحات سبک و سنگین و الف ب شین هستند. به بهانه ترور و به خطر افتادن آزادی قهارترین تروریست‌های دنیا و مافیاهای قانونی (حکومت) را قویتر کردند و چنین آزادی واقعا بخطر افتاده است.

دکتر سعد الفقی، پزشک، مخالف حکام سعود و ساکن انگلیس، هروقت در تلویزون از شبکه القاعده می‌شنود، خنده‌اش می‌گیرد. او در افغانستان بعنوان پزشک کار می‌کرد و سناریو جهاد و وصعیت موجود در عربستان را بخوبی می‌شناسد. بن لادن اواسط دههء ۸۰ میلادی در پشاور (پاکستان) دفتر سربازگیری برای جوانان عرب که می‌خواستند در افغانستان بجنگند، باز کرد. اوایل سربازگیری بدون یادداشت اسامی اتفاق می‌افتاد. چونکه همش تعداد والدینی که نگران فرزندانشان بودند و سوالات درمورد فرزندانشان بیشتر می‌شد و بن لادن نمیتوانست جوابگو باشد، لیست‌های ورودی و خروجی با ذکر اسم و تاریخ در پشاور قرار داد تا بتواند جوابگوی خانواده جنگجویان باشد. دکتر الفقی در یک مصاحبه با Frontline (۱) گفت:
"من وقتی میشنوم که اف‌بی‌آی از القاعده بعنوان سازمان بن لادن سخن می‌گوید، باید بخندم. داستان خیلی ساده هست: وقتی بن لادن با افراد از عربستان و کویت دیدار می‌کرد، این را در خانه‌ای در پشاور انجام می‌داد. از آنجا بدون ضبط در سندی به میدان جنگ میرفتند و به آنجا برمی‌گشتند. فقط یک پذیرایی دوستانه و بعد میروی آنجا و در جنگ شرکت میکنی – یک تشکیلات ساده. بعد بن لادن تحت فشار خانواده‌های نگران، که بدنبال پسرانشان بودند، قرار گرفت و او نمیدانست کجا هستند، چونکه یادداشتی وجود نداشت. پس گفت افرادش در پشاور فهرستی از عربهای داوطلب، که تحت پوشش قرار می‌گرفتند، درست کنند. زمان رسیدنشان و مدت ماندنشان یادداشت می‌شد – یعصی دو یا سه هفته می‌ماندند و بعد می‌رفتند. این یادداشت‌ها، این ثبت‌نام‌ها، "القاعده" نامیده شد. این القاعده هست، اصلا اسرارآمیز و مانند شبکه تروریستی و سازمان مخفی نیست. تا جایی که من خبر دارم هرگز برای گروه خودش ازین اسم استفاده نکرد. اگر آدم اسمی بکار میبرد، "گروه بن لادن" گفته می‌شد – القاعده فهرست اسامی افرادی بود که به ان خانه در پشاور می‌آمدند. رویهمرفته بیست تا سی‌هزار نفر، که تعقیبشان ناممکن می‌باشد. خواه‌ناخواه اکثر اسامی این فهرست در دست دولت سعودی هست، چونکه آنها اکثرا شرکتهای هوایی سعودی که بلیطهای ارزان در اختیارشان قرار می‌داد، استفاده می‌کردند ..."

ادامه دارد ...

(۱)http://www.pbs.org/wgbh/pages/frontline/shows/binladen/interviews/al-fagih.html

مبنی بر مقالات ماتياس بروکرز




در باب یکی از خطرهای سیگارکشی، که اخظاریه اش روی پاکت نوشته نیست:
هوا سرد و زمستانی هست. سیگار رو قبلا پیچیده بودم و پشت گوشم بود. فوری دست را از جیب بیرون آوردم و سیگار بلب و روشنش کردم و فوریتر دست را دوباره بجیب گذاشتم. برای اینکه دست از جیب بیرون نیاورم سیگار بلب، لب و لوچه را لوطی وار کج و معوج کرده و دود را به بیرون داده. باد سردی میوزید که آبدهان را خشک میکرد. ناگهان هنگام ادا و اطوار درآوردن باد سریعتر شد و چشمتان روز بد نبییند اختر سر سیگار جدا شد و رفت در حلقوم ز باد سرد خشک شده بنده. چنان سوختم که نگو و نپرس. با عرض معذرت از دوستانی که مخالف پرخاشی هستند، میخواهم در سطر بعدی یکم بخودم فحش بدم که با این حلقوم سوخته حداقل دلی خنک کنم:
آخه مردتیکه معتاد یکی نیست به توی الاغ بگوید حداقل توان چند دقیقه صبر، مخصوصا اونم توی نفهم که همش از صبر و بردباری سخن میگی، نداری که توی این باد و برف سیگار میکشی. عچپ ... (بقیه پرخاشی سانسور شد، بدون شوخی خودم هم نمیدانستم که اینقدر بددهنم که ز خجالت سانوسرش کردم).

0 بیان و اندیشه:

ارسال یک نظر