خیابان را بسته بودند، پلیس میپرسید "برای کدام برنامه آمدی؟ برای ایران یا ..." جوابها فوری: "مسلما برای ایران" ... نگاهی آمیخته با تعجب میکرد ... "اما ضد رژیم" ... سری تکان دادند و گفتند از اون طرف. خلاصه مخالفان نظام بایدخیابان دور میزدند تا مبادا مزاحم مفتخوری آقایان شوند و دورتر از معمول تظاهرات میکردند. "چرا باید راه دور برویم؟" بهانه: طرفداران هم تظاهرات دارند و آنها نزدیک سفارت برنامه دارند. اما نه صدایی شنیده میشد و نه جماعتی.
جمعیت بیش از سالهای پیش بود. شعارها رساتر و داغتر از ماههای گذشته و ضد کل نظام، حتی بعضی از آنانی که تا چندی پیش فقط به پاچه احمدینژاد گیر داده بودند.
بعد از دو ساعت یکی هوس کرد بلندگو را به طرف سفارت بچرخاند و ناگهان پلیس بدون هیچگونه اخطاری ریخت بلندگو و ماشین و مردم را زد و برد. سیم بلندگو دستی پاره کرد و جمعیت را محاصره. و حال دادها چنان بلند که انگاری همه بلندگو غورت دادند ...
ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
تو خون کسان خوری و ما خون رزان انصاف بـده کـدام خونخوار تریم!؟
خیام
چهارشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۸
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
چه زیبا نوشته است.من روز ۲۲ بهمن فقط صدایی بزغاله و گوساله در میآورم
پاسخحذف